مترادف سرهم کردن : جور کردن، درست کردن، ترتیب دادن، ساختن، سرهم بندی کردن
سرهم کردن
مترادف سرهم کردن : جور کردن، درست کردن، ترتیب دادن، ساختن، سرهم بندی کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
رقعة
مترادف و متضاد
جور کردن، درست کردن، ترتیب دادن
ساختن
سرهمبندی کردن
۱. جور کردن، درست کردن، ترتیب دادن
۲. ساختن
۳. سرهمبندی کردن
واژه نامه بختیاریکا
وا گل وَندِن
پیشنهاد کاربران
Piece together
کلمات دیگر: