کلمه جو
صفحه اصلی

لقاط

لغت نامه دهخدا

لقاط. [ ل ُ ] (ع اِ) خوشه ٔ برچیده . (منتهی الارب ). خوشه ٔ چیده . خوشه ای که برچینند.


لقاط. [ ل َق ْ قا ] (ع ص ) خوشه چین . (مهذب الاسماء).


لقاط. [ ل ِ ] (ع اِ) پیشاپیش و مقابل . یقال : داره بلقاط داری ؛ ای بحذائها. (منتهی الارب ).


لقاط. [ ل ِ ] (ع اِمص ) باقی ماندگی خوشه در درودن . (منتهی الارب ).


لقاط. [ ل َ ] ( ع اِ ) خوشه که در درودن بماند و داس آن را خطا کند. ( منتهی الارب ).

لقاط. [ ل ِ ] ( ع اِمص ) باقی ماندگی خوشه در درودن. ( منتهی الارب ).

لقاط. [ ل ِ ] ( ع اِ ) پیشاپیش و مقابل. یقال : داره بلقاط داری ؛ ای بحذائها. ( منتهی الارب ).

لقاط. [ ل ُ ] ( ع اِ ) خوشه برچیده. ( منتهی الارب ). خوشه چیده. خوشه ای که برچینند.

لقاط. [ ل َق ْ قا ] ( ع ص ) خوشه چین. ( مهذب الاسماء ).

لقاط. [ ل َ ] (ع اِ) خوشه که در درودن بماند و داس آن را خطا کند. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: