( صفت ) ۱- دارای یک نشان و علامت . ۲ - دارای یک طرز و روش .
هم نشان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هم نشان. [ هََ ن ِ ] ( ص مرکب ) هم شکل. هم صفت. همانند.
- بر این ( بدین ) هم نشان ، برآن هم نشان ؛ به همین ترتیب ( به همان ترتیب ). مانند آنچه بوده است. همین طور :
چو کیخسرو و رستم نامدار
بر این هم نشان تا به اسفندیار.
که گفتش فریدون به گردنکشان.
که تاج بزرگی به سر برنهاد.
به کشتی ره دور برداشتند.
- بر این ( بدین ) هم نشان ، برآن هم نشان ؛ به همین ترتیب ( به همان ترتیب ). مانند آنچه بوده است. همین طور :
چو کیخسرو و رستم نامدار
بر این هم نشان تا به اسفندیار.
فردوسی.
نشستند هر سه بر آن هم نشان که گفتش فریدون به گردنکشان.
فردوسی.
بدین هم نشان تا سر کیقبادکه تاج بزرگی به سر برنهاد.
فردوسی.
بر آن همنشان کاخ بگذاشتندبه کشتی ره دور برداشتند.
اسدی.
کلمات دیگر: