<div class="boxBd">گسسته گشتن. [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) پاره شدن. قطع گردیدن : <br>تنت چو پیرهنی بود جانت را و، کنون <br>همه گسسته و فرسوده گشت تارش و پود .<div class="au">ناصرخسرو ( دیوان چ مینوی ص 32 ).</div>و اگر این مصلحت بر این سیاقت رعایت نیافتی ، نظام کارها گسسته گشتی. ( کلیله و دمنه ).</div>

گسسته گشتن. [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) پاره شدن. قطع گردیدن : تنت چو پیرهنی بود جانت را و، کنون همه گسسته و فرسوده گشت تارش و پود . ناصرخسرو ( دیوان چ مینوی ص 32 ). و اگر این مصلحت بر این سیاقت رعایت نیافتی ، نظام کارها گسسته گشتی. ( کلیله و دمنه ).

گسسته گشتن

فرهنگ فارسی

لغت نامه دهخدا