کلمه جو
صفحه اصلی

وقاف

فرهنگ فارسی

مواقفه با کسی فرا ایستادن در کار یا در جنگ و پیکار

لغت نامه دهخدا

وقاف. [ وَق ْ قا ] ( ع ص ) درنگ و سستی کننده. || بازایستاده و پس پاشونده از کارزار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

وقاف. [ وِ ] ( ع مص ) مواقفة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). با کسی فراایستادن در کار یا در جنگ و پیکار. ( آنندراج ). || ایستادن خواستن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). رجوع به مواقفة شود.

وقاف . [ وَق ْ قا ] (ع ص ) درنگ و سستی کننده . || بازایستاده و پس پاشونده از کارزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).


وقاف . [ وِ ] (ع مص ) مواقفة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با کسی فراایستادن در کار یا در جنگ و پیکار. (آنندراج ). || ایستادن خواستن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به مواقفة شود.



کلمات دیگر: