کلمه جو
صفحه اصلی

لقص

لغت نامه دهخدا

لقص.[ ل َ ق ِ ] ( ع ص ) تنگ. ( منتهی الارب ). ضیق. ( اقرب الموارد ). || مرد بسیارسخن زودبدی انگیز. ( منتهی الارب ). || مردم حریص. ( مهذب الاسماء ).

لقص.[ ل َ ] ( ع مص ) سوختن پوست چیزی را. ( منتهی الارب ).

لقص. [ ل َ ق َ ] ( ع مص ) تنگ گردیدن. || شوریده دل و تباه شدن. لقس. ( منتهی الارب ).

لقص . [ ل َ ق َ ] (ع مص ) تنگ گردیدن . || شوریده دل و تباه شدن . لقس . (منتهی الارب ).


لقص .[ ل َ ] (ع مص ) سوختن پوست چیزی را. (منتهی الارب ).


لقص .[ ل َ ق ِ ] (ع ص ) تنگ . (منتهی الارب ). ضیق . (اقرب الموارد). || مرد بسیارسخن زودبدی انگیز. (منتهی الارب ). || مردم حریص . (مهذب الاسماء).



کلمات دیگر: