کلمه جو
صفحه اصلی

لقائی

فرهنگ فارسی

از خوارزم است

لغت نامه دهخدا

لقائی. [ ل ِ ] ( اِخ ) ( ملا... ) از محفوظه سمرقند است. طبع نازک دارد. این مطلع از اوست :
رخ نمودی و مرا بی سر و سامان کردی
آفرین بادعجب کار نمایان کردی.
( مجالس النفائس ص 146 ).

لقائی. [ ل ِ ]( اِخ ) ( ملا... ) از خراسان است اما اکثر اوقات در ماوراءالنهر گذرانیده و همیشه در نظر سلاطین معزّز و مکرم بوده. در شعر و معما خوب است. این مطلع از اوست :
ز هر طرف کفنم ( ؟ ) زرد و زعفران کرده
بهار عمر من است این چنین خزان کرده.
( مجالس النفائس ص 155 ).

لقائی. [ ل ِ ] ( اِخ ) ( مولانا... ) از خوارزم است. رجوع به بقائی شود. ( مجالس النفائس ص 117 ح ).

لقائی . [ ل ِ ] (اِخ ) (ملا...) از محفوظه ٔ سمرقند است . طبع نازک دارد. این مطلع از اوست :
رخ نمودی و مرا بی سر و سامان کردی
آفرین بادعجب کار نمایان کردی .

(مجالس النفائس ص 146).



لقائی . [ ل ِ ] (اِخ ) (مولانا...) از خوارزم است . رجوع به بقائی شود. (مجالس النفائس ص 117 ح ).


لقائی . [ ل ِ ](اِخ ) (ملا...) از خراسان است اما اکثر اوقات در ماوراءالنهر گذرانیده و همیشه در نظر سلاطین معزّز و مکرم بوده . در شعر و معما خوب است . این مطلع از اوست :
ز هر طرف کفنم (؟) زرد و زعفران کرده
بهار عمر من است این چنین خزان کرده .

(مجالس النفائس ص 155).



پیشنهاد کاربران

خوش چهره . زیبا رو


کلمات دیگر: