کلمه جو
صفحه اصلی

وفعه

لغت نامه دهخدا

( وفعة ) وفعة. [ وَ ع َ ] ( ع اِ ) لته ای که بدان آتش گیرند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || سربند شیشه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خنورمانندی از شاخ که در وی طعام و جامه نهند و با قاف غلط است. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

وفعة. [ وَ ف َ ع َ ] ( ع ص ) ( غلام... ) کودک گوالیده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، وِفعان. ( منتهی الارب ). رجوع به وفع شود.

وفعة. [ وَ ع َ ] (ع اِ) لته ای که بدان آتش گیرند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || سربند شیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خنورمانندی از شاخ که در وی طعام و جامه نهند و با قاف غلط است . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


وفعة. [ وَ ف َ ع َ ] (ع ص ) (غلام ...) کودک گوالیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، وِفعان . (منتهی الارب ). رجوع به وفع شود.



کلمات دیگر: