کلمه جو
صفحه اصلی

لقان

لغت نامه دهخدا

لقان. [ ل ُ ]( اِخ ) شهری است. ( منتهی الارب ). شهری است به روم آن سوی خرشنه به دو روز مسافت. سیف الدوله حمدانی را بدانجا جنگی است و متنبّی در تذکر آن گوید :
یُذری اللقان غیاراً فی مناخرها
و فی حناجرها من آلس ِ جرع.
( از معجم البلدان ).

لقان. [ ل َق ْ قا ] ( نف ) لقنده. در حال لقیدن. لغان.

لقان . [ ل َق ْ قا ] (نف ) لقنده . در حال لقیدن . لغان .


لقان . [ ل ُ ](اِخ ) شهری است . (منتهی الارب ). شهری است به روم آن سوی خرشنه به دو روز مسافت . سیف الدوله حمدانی را بدانجا جنگی است و متنبّی در تذکر آن گوید :
یُذری اللقان غیاراً فی مناخرها
و فی حناجرها من آلس ِ جرع .

(از معجم البلدان ).




کلمات دیگر: