دو کودک که لوح مکتب دارند و کنار هم نشینند
هم لوح
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هم لوح. [ هََ ل َ / لُو ] ( ص مرکب ) دو کودک که لوح مکتب دارند و کنار هم نشینند :
با آن پسران خردپیوند
هم لوح نشسته و خری چند...
با آن پسران خردپیوند
هم لوح نشسته و خری چند...
نظامی.
کلمات دیگر: