کلمه جو
صفحه اصلی

وفع

لغت نامه دهخدا

وفع. [ وَ ] ( ع اِ ) بنای بلند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بنای مرتفع و گویند زمین مرتفع. ( اقرب الموارد ). || ابر که از آن امید باران باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

وفع. [ وَ ف َ ] ( ع ص ) ( غلام... ) کودک گوالیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). کودک گوالیده به بیست سال رسیده. ( ناظم الاطباء ). ج ، وِفْعان. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

وفع. [ وَ ] (ع اِ) بنای بلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بنای مرتفع و گویند زمین مرتفع. (اقرب الموارد). || ابر که از آن امید باران باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


وفع. [ وَ ف َ ] (ع ص ) (غلام ...) کودک گوالیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). کودک گوالیده ٔ به بیست سال رسیده . (ناظم الاطباء). ج ، وِفْعان . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: