( اسم ) گونه ای قارچ که بدا فقع گویند
کله مار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کله مار. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) گونه ای قارچ که بدان فقع گویند. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به فقع شود.
کله مار. [ ک َل ْ ل ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بالاست که در شهرستان نهاوند واقع است و 500 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
کله مار. [ ک َل ْ ل ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بالاست که در شهرستان نهاوند واقع است و 500 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
کله مار. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) گونه ای قارچ که بدان فقع گویند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به فقع شود.
کله مار. [ ک َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاست که در شهرستان نهاوند واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
گویش مازنی
۱بزرگترین هیزم درون اجاق که برای دوام آتش در اجاق گذارند ...
خوک ماده ای که توله هایش را به همراه داشته باشد
/kele maar/ بزرگترین هیزم درون اجاق که برای دوام آتش در اجاق گذارند - مادر بزغاله & خوک ماده ای که توله هایش را به همراه داشته باشد
کلمات دیگر: