کلمه جو
صفحه اصلی

خدمت رسیدن


مترادف خدمت رسیدن : به حضور رسیدن، مشرف شدن، شرفیاب شدن، تشرف حاصل کردن، تنبیه کردن، ادب کردن، گوشمالی دادن، مجازات کردن، تلافی کردن، جبران کردن

مترادف و متضاد

۱. بهحضور رسیدن، مشرف شدن، شرفیاب شدن، تشرف حاصل کردن
۲. تنبیه کردن، ادب کردن، گوشمالی دادن، مجازات کردن
۳. تلافی کردن، جبران کردن


فرهنگ فارسی

بحضور کسی رسیدن بمجلس بزرگی وارد شدن .

لغت نامه دهخدا

خدمت رسیدن. [ خ ِ م َ رِ دَ ] ( مص مرکب ) بحضور کسی رسیدن. بمجلس بزرگی وارد شدن. بحضرت درآمدن. بحضور آمدن. درآمدن بر کسی. تشرف حاصل کردن. ( این ترکیب در موردی بکار می رود که گوینده بقصد احترام از حضور در مجلس مخاطب یا کس دیگر یاد کند ).
- خدمت کسی رسیدن ؛ بحضور او درآمدن. مشرف شدن. نزد وی رفتن. نزدیک کسی شدن.
- || تعبیریست طعن آمیز از گوشمالی دادن. جزای فعل زشت را دادن. مکافات بدرفتاری کردن.


کلمات دیگر: