کلمه جو
صفحه اصلی

دربدری


مترادف دربدری : آوارگی، بی خانمانی، خانه بدوشی، سرگردانی

فارسی به انگلیسی

vagabondage, vagrancy, homelessness

vagabondage


فارسی به عربی

تشرد

مترادف و متضاد

آوارگی، بی‌خانمانی، خانه‌بدوشی، سرگردانی


errantry (اسم)
دلاوری، حادثه جویی، در بدری

vagrancy (اسم)
غلط، اوارگی، سرگردانی، در بدری، ولگردی، اوباشی

itineracy (اسم)
گردش، در بدری، سیاری

itinerancy (اسم)
گردش، در بدری، سیاری

vagabondage (اسم)
در بدری، ولگردی، بی خانمانی

vagabondism (اسم)
در بدری، ولگردی، بی خانمانی

فرهنگ فارسی

در بدر بودن صفت و حالت دربدر

لغت نامه دهخدا

دربدری. [ دَ ب ِ دَ ] ( حامص مرکب ) دربدربودن. صفت و حالت دربدر. آوارگی. پریشانی. نداشتن جا و محل اقامت ثابت از خود. بی خانمانی. و رجوع به دربدر شود.

واژه نامه بختیاریکا

سَر چالِه؛ سرگا سرگا


کلمات دیگر: