برستیزیدن. [ ب َ س ِ دَ ] ( مص مرکب ) ستیزیدن. خصومت کردن. لجاجت کردن :
مزن زن را ولی چون برستیزد
چنانش زن که هرگز برنخیزد.
چنان جوشم کزو جوشن بریزد.
هر دود کزین مغاک خیزد
تا یک دو سه نیزه برستیزد.
مزن زن را ولی چون برستیزد
چنانش زن که هرگز برنخیزد.
نظامی.
و گر با جوش گرمم برستیزدچنان جوشم کزو جوشن بریزد.
نظامی.
|| سرکشی کردن : هر دود کزین مغاک خیزد
تا یک دو سه نیزه برستیزد.
نظامی.
و رجوع به ستیزیدن شود.