کلمه جو
صفحه اصلی

دستاق


مترادف دستاق : بند، بندیخانه، حبس، زندان، سجن، محبس، هلفدونی

مترادف و متضاد

بند، بندیخانه، حبس، زندان، سجن، محبس، هلفدونی


فرهنگ فارسی

حبس وبند، زندانی باکندوزنجیر
( اسم ) محبوس بندی زندانی .
محبوس درقید در زنجیر

فرهنگ معین

(دُ ) [ تر. ] (اِ. ) محبوس ، بندی ، زندانی .

لغت نامه دهخدا

دستاق. [ دُ ] ( ترکی ، ص ، اِ ) بندی و محبوس. ( آنندراج ). محبوس. در قید. در زنجیر. ( ناظم الاطباء ) :
شدم دستاق ترک روز و شب در خانه زینی
تبسم حقه لعلی تغافل عشوه آئینی.
فطرت ( از آنندراج ).
ز هیبت تو نموده ست دست و پا را گم
بدان طریق که در زیر تیغ کین دستاق.
میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).
- دستاق ساختن ؛ بندی و اسیر کردن. محبوس کردن. زندانی کردن :
ای داور دادگر حدیثی
گویم که کنی هزار تحسین
دیروز که ساختند دستاق
ما را در سلک آن ملاعین
شطرنج من اوفتاد بی مرد
من مانده پیاده و نه فرزین.
باقر کاشی ( از آنندراج ).
|| توسعاً، زندان. محبس.

فرهنگ عمید

۱. [منسوخ] حبس و بند.
۲. [قدیمی] زندانی با کند و زنجیر.


کلمات دیگر: