consequential
منتجه
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
بر ایند، منتج شونده، منتجه، پر برایند
فرهنگ فارسی
( اسم ) مونث منتج : [ شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند والتئام قیاسات منتجه ...] ( چهارمقاله .۴۲ )
دبر بدان جهت که جای زه و راه آمد بچه است . دبر و سرین .
دبر بدان جهت که جای زه و راه آمد بچه است . دبر و سرین .
فرهنگ معین
(مُ تَ جَ یا جِ ) [ ع . منتجة ] (اِفا. ) نتیجه دهنده .
لغت نامه دهخدا
( منتجة ) منتجة. [ م ِ ت َ ج َ ] ( ع اِ ) دبر، بدان جهت که جای زه و راه آمد بچه است. ( منتهی الارب ). دبر و سرین. ( ناظم الاطباء ). اِست بدان جهت که آنچه درشکم است بیرون کند. مِنثَجَة. ( از اقرب الموارد ).
منتجه. [ م ُ ت ِ ج َ ] ( ع ص ) تأنیث منتج. نتیجه دهنده : شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه. ( چهارمقاله ص 42 ). اما ذکا آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه ، سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملکه شود. ( اخلاق ناصری ). رجوع به منتج شود.
منتجه. [ م ُ ت ِ ج َ ] ( ع ص ) تأنیث منتج. نتیجه دهنده : شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه. ( چهارمقاله ص 42 ). اما ذکا آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه ، سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملکه شود. ( اخلاق ناصری ). رجوع به منتج شود.
منتجه . [ م ُ ت ِ ج َ ] (ع ص ) تأنیث منتج . نتیجه دهنده : شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه . (چهارمقاله ص 42). اما ذکا آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه ، سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملکه شود. (اخلاق ناصری ). رجوع به منتج شود.
منتجة. [ م ِ ت َ ج َ ] (ع اِ) دبر، بدان جهت که جای زه و راه آمد بچه است . (منتهی الارب ). دبر و سرین . (ناظم الاطباء). اِست بدان جهت که آنچه درشکم است بیرون کند. مِنثَجَة. (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: