ربودن و گاه بسکون رائ در ضرورت شعر آید .
بر بودن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بربودن. [ ب ِ رُ دَ ] ( مص ) ( از: ب + ربودن ) ربودن. و گاه بسکون راء در ضرورت شعر آید :
غلیواج از چه میشوم است از آنکه گوشت برباید
همای ایرا مبارک شد که قوتش استخوان باشد.
همه بربود بیکدم فلک چوگانی.
غلیواج از چه میشوم است از آنکه گوشت برباید
همای ایرا مبارک شد که قوتش استخوان باشد.
عنصری.
در سه سال آنچه بیندوختم از شاه و وزیرهمه بربود بیکدم فلک چوگانی.
حافظ.
رجوع به ربودن شود.پیشنهاد کاربران
گرفتن و از آب بیرون کشیدن
کلمات دیگر: