کار مهم کردن قدرت نمودن در کار
هنر کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هنر کردن. [ هَُ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کار مهم کردن. قدرت نمودن در کار :
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر بکن هنری ننگ و نام را.
مرکب اگر سیاه کنندش و گر کُرنگ.
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر بکن هنری ننگ و نام را.
حافظ.
فارس هنر کند نه فرس در دم نبردمرکب اگر سیاه کنندش و گر کُرنگ.
کاتبی.
کلمات دیگر: