کلمه جو
صفحه اصلی

مانو

فرهنگ فارسی

دهی ازدهستان پاریز

لغت نامه دهخدا

مانو. (اِ) صدا و آواز بازگشت و رد آواز. || صوت و آواز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || روح و جان . || آوازه و شهرت . (ناظم الاطباء). شایعه . خبر. (از فرهنگ جانسون ).


مانو. (اِ) نام نخستین ماه از سال جلالی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


مانو. (اِخ ) هندیان نوع بشر را زاده ٔ وجودی مقدس می شمارند و آن وجود را مانو می خوانند و معتقدند که مجموعه ٔ قوانین ایشان موسوم به «مانوادار مازاستر» از آثار اوست . مجموعه ٔ قوانین مانو در زبان سانسکریت منظوم است . (از اعلام تمدن قدیم فوستل دوکولانژ، ترجمه ٔ نصراﷲ فلسفی ). در اساطیر هندی پسر «براهما» و پدر نوع بشر شمرده شده است . (از قاموس الاعلام ترکی ).


مانو. (اِخ ) دهی از دهستان پاریز است که در بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


مانو. ( اِ ) صدا و آواز بازگشت و رد آواز. || صوت و آواز. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || روح و جان. || آوازه و شهرت. ( ناظم الاطباء ). شایعه. خبر. ( از فرهنگ جانسون ).

مانو. ( اِ ) نام نخستین ماه از سال جلالی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

مانو. ( اِخ ) هندیان نوع بشر را زاده وجودی مقدس می شمارند و آن وجود را مانو می خوانند و معتقدند که مجموعه قوانین ایشان موسوم به «مانوادار مازاستر» از آثار اوست. مجموعه قوانین مانو در زبان سانسکریت منظوم است. ( از اعلام تمدن قدیم فوستل دوکولانژ، ترجمه نصراﷲ فلسفی ). در اساطیر هندی پسر «براهما» و پدر نوع بشر شمرده شده است. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

مانو. ( اِخ ) دهی از دهستان پاریز است که در بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع است و 150 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

دانشنامه آزاد فارسی

مانو (Mano)
رودی به طول ۳۲۰ کیلومتر. مرز بین سیرالئونو لیبریارا تشکیل می دهد. لیبریا، سیرالئون، و گینهدر ۱۹۸۱ اتحادیۀ رود مانورا تشکیل دادند. این اتحادیه دربر دارندۀ برنامۀ همکاری سیاسی و اقتصادی در زمینۀ بهره برداری مشترک از منافع معدنی، برقی، و کشاورزی در مناطق مرزی است.


کلمات دیگر: