مترادف دختری : بکارت، دوشیزگی، عذرت
دختری
مترادف دختری : بکارت، دوشیزگی، عذرت
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
دختری
بکارت، دوشیزگی، عذرت
فرهنگ فارسی
دوشیزگی بکارت دختره .
فرهنگ معین
(دُ تَ ) (حامص . ) دوشیزگی ، بکارت .
لغت نامه دهخدا
دختری. [ دُ ت َ ] ( حامص ) به معنی دختره باشد که دوشیزگی وبکارت است. ( برهان ) ( آنندراج ). در زبان عوام بکارت است. ( یادداشت مؤلف ). دخترگی. دخترکی :
ور صدهزار عذر بگویی گناه را
مر شوی کرده را نبود زیب دختری.
شاهد بکر باده را در حرم پیاله کش
پس بمسیح روح بین حامله اش به دختری.
ور صدهزار عذر بگویی گناه را
مر شوی کرده را نبود زیب دختری.
سعدی.
رجوع به دوشیزگی شود. || ( حامص ) در حالت دختر بودن. دوشیزگی. نابسودگی : شاهد بکر باده را در حرم پیاله کش
پس بمسیح روح بین حامله اش به دختری.
خاقانی.
فرهنگ عمید
۱. مربوط به دختر.
۲. (حاصل مصدر ) دختر بودن.
۳. (حاصل مصدر ) [قدیمی] =پرده * پردۀ بکارت
۲. (حاصل مصدر ) دختر بودن.
۳. (حاصل مصدر ) [قدیمی] =پرده * پردۀ بکارت
۱. مربوط به دختر.
۲. (حاصل مصدر) دختر بودن.
۳. (حاصل مصدر) [قدیمی] =پرده 〈 پردۀ بکارت
کلمات دیگر: