قاطبه شیخ و شاب
پیر و جوان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پیر و جوان. [ رُ ج َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قاطبةً. شیخ و شاب. همه. همگان :
همه مرگرائیم پیر و جوان
که مرگست چون شیر و ما آهوان.
هزیمت گرفتند پیر و جوان.
همه مرگرائیم پیر و جوان
که مرگست چون شیر و ما آهوان.
فردوسی.
چنان لشکر گشن و دو پهلوان هزیمت گرفتند پیر و جوان.
فردوسی.
کلمات دیگر: