کلمه جو
صفحه اصلی

حقف

لغت نامه دهخدا

حقف. [ ح ِ ] ( ع اِ ) ریگ کژ. ( مهذب الاسماء ). ریگ توده کژ و دراز. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). توده ریگ کج شده. توده ریگ کژ. ریگ توده. ( دهار ). ج ، احقاف ، حقاف ، حقوف. جج ، حقائف. || ریگ توده کلان و مدور و مشرف. بن ریگ توده. || بن کوه. || بن دیوار. ( منتهی الارب ).

حقف. [ ح َق َ ] ( ع ص ) جمل حقف ؛ شتر باریک شکم. ( منتهی الارب ).

حقف . [ ح َق َ ] (ع ص ) جمل حقف ؛ شتر باریک شکم . (منتهی الارب ).


حقف . [ ح ِ ] (ع اِ) ریگ کژ. (مهذب الاسماء). ریگ توده ٔ کژ و دراز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). توده ٔ ریگ کج شده . توده ٔ ریگ کژ. ریگ توده . (دهار). ج ، احقاف ، حقاف ، حقوف . جج ، حقائف . || ریگ توده ٔ کلان و مدور و مشرف . بن ریگ توده . || بن کوه . || بن دیوار. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: