دشنائی . [ دِ ئی ی ] (ص نسبی ) منسوب به دِشْنی ̍که شهری است در مصر. رجوع به دشناوی و دشنی ̍ شود.
دشنائی
لغت نامه دهخدا
دشنائی. [ دِ ئی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به دِشْنی ̍که شهری است در مصر. رجوع به دشناوی و دشنی ̍ شود.
دشنائی. [ دِ ئی ی ] ( اِخ ) احمدبن عبدالرحمان بن محمد کندی دشنائی ملقب به جلال الدین و مشهور به ابن بنت الحمیری. فقیه شافعی قرن هفتم هجری ، متولد در دشنی که شهری است به مصر.رجوع به احمد ( ابن عبدالرحمان کندی ) در همین لغت نامه و الاعلام زرکلی ج 1 ص 143 و الطالع السعید ص 38 شود.
دشنائی. [ دِ ئی ی ] ( اِخ ) احمدبن عبدالرحمان بن محمد کندی دشنائی ملقب به جلال الدین و مشهور به ابن بنت الحمیری. فقیه شافعی قرن هفتم هجری ، متولد در دشنی که شهری است به مصر.رجوع به احمد ( ابن عبدالرحمان کندی ) در همین لغت نامه و الاعلام زرکلی ج 1 ص 143 و الطالع السعید ص 38 شود.
دشنائی . [ دِ ئی ی ] (اِخ ) احمدبن عبدالرحمان بن محمد کندی دشنائی ملقب به جلال الدین و مشهور به ابن بنت الحمیری . فقیه شافعی قرن هفتم هجری ، متولد در دشنی که شهری است به مصر.رجوع به احمد (ابن عبدالرحمان کندی ) در همین لغت نامه و الاعلام زرکلی ج 1 ص 143 و الطالع السعید ص 38 شود.
کلمات دیگر: