در هلاک خود کوشیدن خود را بتریاک مسموم کردن .
تریاک خوردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تریاک خوردن. [ ت َ / ت ِرْ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) در هلاک خود کوشیدن. ( آنندراج ). خود را بتریاک مسموم کردن :
بمن گفتی ای آفتاب غلام
که افیون حلال است و صهبا حرام
چنانم حدیث تو از کار برد
که خواهم از این قصه تریاک خورد.
اگر زهرم نمیداد آسمان تریاک میخوردم.
بمن گفتی ای آفتاب غلام
که افیون حلال است و صهبا حرام
چنانم حدیث تو از کار برد
که خواهم از این قصه تریاک خورد.
طاهر وحید ( از آنندراج ).
محبت کرد ازبس تلخ بر من زندگانی رااگر زهرم نمیداد آسمان تریاک میخوردم.
سلیم ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: