کلمه جو
صفحه اصلی

هراسکان

لغت نامه دهخدا

هراسکان. [ هََ ] ( اِخ ) از طسوج قاسان. ( تاریخ قم ص 114 ). هرازگان. رجوع به هرازگان شود.

هراسکان. [ هََ ] ( اِخ ) از دیههای قاسان. ( تاریخ قم ص 138 ). از دهات کاشان بوده است و آن را افراسیاب بنا کرده است هنگامی که بر ایران شهر غالب شد. ( از تاریخ قم ص 77 ).

هراسکان . [ هََ ] (اِخ ) از دیههای قاسان . (تاریخ قم ص 138). از دهات کاشان بوده است و آن را افراسیاب بنا کرده است هنگامی که بر ایران شهر غالب شد. (از تاریخ قم ص 77).


هراسکان . [ هََ ] (اِخ ) از طسوج قاسان . (تاریخ قم ص 114). هرازگان . رجوع به هرازگان شود.



کلمات دیگر: