کلمه جو
صفحه اصلی

بلندبالا


مترادف بلندبالا : بالابلند، بلندقامت، بلندقد، رشید، سروقامت، قدبلند

فارسی به انگلیسی

[infml.] long, detailed, tall

مترادف و متضاد

tall (صفت)
بلند، شاق، گزاف، اغراق امیز، بلند بالا، بلند قد، قد بلند

high-grown (صفت)
بلند بالا، بلند قد

بالابلند، بلندقامت، بلندقد، رشید، سروقامت، قدبلند


فرهنگ فارسی

( صفت ) بلند قامت بلند قد .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص مر. ) بلند قد، بلند قامت .

لغت نامه دهخدا

بلندبالا. [ ب ُ ل َ ] ( ص مرکب ) بلند. بلندقامت. ( ناظم الاطباء ). دارای قامت بلند. آنکه قامتی کشیده دارد. بلنداندام. طویل القامة. بالابلند. جَبّار. طُرموح. عِبَّم. عِلطَوس. عَلهَب. عَوسَن. عَوهَق. غِدَفل. مِلواح : ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادرانش بلندبالا و خوبروی. ( گلستان ).
تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو
ببرد قیمت سروبلندبالا را.
سعدی.
ما تماشاکنان کوته دست
تو درخت بلندبالایی.
سعدی.
هزار سرو به معنی به قامتت نرسد
و گرچه سرو بصورت بلندبالائیست.
سعدی.
ز شوق نرگس مست بلندبالایی
چو لاله با قدح افتاده بر لب جوئیم.
حافظ.
به روز واقعه تابوت ما ز سروکنید
که میرویم به داغ بلندبالایی.
حافظ.
بلندبالا ببالات آمدم من
برای خال لبهات آمدم من
شنیدم خال لبهات می فروشی
خریدارم به سودات آمدم من.
( از ترانه های رایج در شیراز ).
امتداد؛ بلندبالا شدن. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ عمید

بالابلند، بلندقامت، بلندقد.

پیشنهاد کاربران

راست بالا. ( ص مرکب ) مستوی القامة. معتدل القامة. راست قد. آخته بالا. کشیده قامت. سروقد :
همه شاه چهر و همه ماهروی
همه راست بالا همه راستگوی.
فردوسی.
|| ( اِ مرکب ) درخت سرو. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ) .


کلمات دیگر: