monastic
دیرانی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
دیر، صاحب دیر، دیرنشین
( صفت ) ۱ - منسوب به دیر . ۲ - دیر نشین .
( صفت ) ۱ - منسوب به دیر . ۲ - دیر نشین .
فرهنگ معین
(دَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) ۱ - منسوب به دیر. ۲ - دیرنشین .
لغت نامه دهخدا
دیرانی. [ دَ / دِ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به دیر. ساکن دیر. ( تاج العروس ). صاحب دیر. ( منتهی الارب ). خداوند دیر. ( مهذب الاسماء ). راهب. دیرنشین. ( یادداشت مؤلف ) :
ملک بودلف شهریار زمین
جهاندار دیرانی پاکدین.
جز از شاه دیرانی شهریار.
ملک بودلف شهریار زمین
جهاندار دیرانی پاکدین.
اسدی.
ز کس یاد این گنج بر دل میارجز از شاه دیرانی شهریار.
اسدی.
فرهنگ عمید
۱. صاحب دیر.
۲. دیرنشین: گفت کای کهنه پیر دیرانی / چیست این کسوت مسلمانی (جامی۱: ۲۹۱ ).
۲. دیرنشین: گفت کای کهنه پیر دیرانی / چیست این کسوت مسلمانی (جامی۱: ۲۹۱ ).
پیشنهاد کاربران
زاهد ترسایان. [ هَِ دِ ت َ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) راهب. ( ترجمان القران ) .
کلمات دیگر: