بلعجب
فارسی به انگلیسی
wonder, buffoon, wonderful
فرهنگ فارسی
پرشگفتی، بسیارعجیب، بسیارشگفت آور
( صفت ) ۱- پر شگفتی عجیب:( بلعجب فتنهای برانگیزم . ) ۲- مشعبد شعبده باز : ( مشعبد وار چابک دست بودی عجایبهای گوناگون نمودی ) ( ز بس صورت که پیدا کرد و بنمود تو گفتی چرخ آنشب بلعجب بود . ) ( ویس و رامین )
( صفت ) ۱- پر شگفتی عجیب:( بلعجب فتنهای برانگیزم . ) ۲- مشعبد شعبده باز : ( مشعبد وار چابک دست بودی عجایبهای گوناگون نمودی ) ( ز بس صورت که پیدا کرد و بنمود تو گفتی چرخ آنشب بلعجب بود . ) ( ویس و رامین )
فرهنگ معین
(بُ عَ ) [ ع . ] (ص مر. ) = بوالعجب . ابوالعجب : پر شگفتی ، عجیب .
لغت نامه دهخدا
بلعجب. [ ب ُ ع َ ج َ ] ( ص مرکب ) پرشگفتی. عجیب. ( فرهنگ فارسی معین ).بوالعجب. ابوالعجب. غریب. مورداعجاب. مورد تفخیم. و رجوع به بُل شود :
تو صورت نیستی معنی طلب کن
نظر در جسم و جان بلعجب کن.
در طره سرگم شده بلعجب تو.
ز بس صورت که پیدا کرد و بنمود
تو گفتی چرخ آن شب بلعجب بود.
نگه کنی به من این خانه پاک ودیگر پاک.
کوس شود عندلیب خاک شود لاله زار.
تو صورت نیستی معنی طلب کن
نظر در جسم و جان بلعجب کن.
ناصرخسرو.
گم کرده سر رشته تدبیر دلم بازدر طره سرگم شده بلعجب تو.
اثیر اخسیکتی.
نقاش قضا صدهزاران نقش بدیع و طراز بلعجب بر روی ریاحین آرایش کرده. ( ترجمه محاسن اصفهان آوی ). از وقایع بلعجب که در مدت مقام پادشاه بر در شهر بود درین مدت آن بود که... ( المضاف الی بدایع الازمان ص 51 ). || مشعبد. شعبده باز. ( فرهنگ فارسی معین ). حقه باز : ز بس صورت که پیدا کرد و بنمود
تو گفتی چرخ آن شب بلعجب بود.
( ویس و رامین ).
بسان بلعجبی مهره باز استادم نگه کنی به من این خانه پاک ودیگر پاک.
سوزنی.
مرگ شود بلعجب تیغ شود گندناکوس شود عندلیب خاک شود لاله زار.
خاقانی.
فرهنگ عمید
۱. پرشگفتی، بسیارعجیب، بسیارشگفت آور.
۲. (اسم، صفت ) آن که کارهای شگفت انگیز بکند، شعبده باز: ز بس صورت که پیدا کرد و بنمود / تو گفتی چرخ آن شب بلعجب بود (فخرالدین اسعد: ۷۸ ).
۲. (اسم، صفت ) آن که کارهای شگفت انگیز بکند، شعبده باز: ز بس صورت که پیدا کرد و بنمود / تو گفتی چرخ آن شب بلعجب بود (فخرالدین اسعد: ۷۸ ).
کلمات دیگر: