خفه کردن , خفه شدن , تعديل کردن , ترکردن , نمدار کردن , ترشدن , مرطوب شدن
بلل
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
تری و نمناکی . تری . نم . ندی . نداوت . رطوبت . ندوت . شئ اندک . یا عافیت . یا طعام عروسی . یا تجمل و از آنست که گویند مااحسن بلله . یا خصب و فراوانی و حاصلخیزی زیرا آن از آب می باشد .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
بلل. [ ب َ ل َ ] ( ع اِ ) تری و نمناکی. ( منتهی الارب ). تری. ( دهار ) ( از ذیل اقرب الموارد ) ( غیاث ). نم. ندی. نداوت. رطوبت. ندوت.
- بلل شبهه ؛ در اصطلاح فقهی ، تری زیر جامه نائم که در بیداری نداند چیست. تری که مرد در جامه بیند و نداند چیست. رطوبتی که در خواب مرد را افتد و به روز نداند که از آب و وذی و ندی و دیگر رطوبات کدام یک است ، و بر او تنها تطهیر موضع رطوبت است نه غسل. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || شی اندک. || عافیت. || طعام عروسی. ( منتهی الارب ). || تجمل : ماأحسن بلله. ( از منتهی الارب ). || خصب و فراوانی و حاصلخیزی ، زیرا آن از آب می باشد. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || باد شمال سرد. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
بلل. [ ب ِ ل َ ] ( ع اِ ) صمغ گیاه عرفط. ( ناظم الاطباء ).
بلل. [ ب ُ ل َ] ( ع اِ ) تخم. ( منتهی الارب ). بذر. ( ذیل اقرب الموارد از قاموس ). || تخم ریزی. ( منتهی الارب ).
بلل . [ ب َ ل َ ] (ع اِ) تری و نمناکی . (منتهی الارب ). تری . (دهار) (از ذیل اقرب الموارد) (غیاث ). نم . ندی . نداوت . رطوبت . ندوت .
- بلل شبهه ؛ در اصطلاح فقهی ، تری زیر جامه ٔ نائم که در بیداری نداند چیست . تری که مرد در جامه بیند و نداند چیست . رطوبتی که در خواب مرد را افتد و به روز نداند که از آب و وذی و ندی و دیگر رطوبات کدام یک است ، و بر او تنها تطهیر موضع رطوبت است نه غسل . (یادداشت مرحوم دهخدا). || شی ٔ اندک . || عافیت . || طعام عروسی . (منتهی الارب ). || تجمل : ماأحسن بلله . (از منتهی الارب ). || خصب و فراوانی و حاصلخیزی ، زیرا آن از آب می باشد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || باد شمال سرد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
بلل . [ ب َ ل َ ] (ع مص ) به شدن از بیماری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بَل ّ. بُلول . و رجوع به بل و بلول شود. || مبتلی شدن به چیزی و درآویختن به آن . (منتهی الارب ). برخورد کردن و تمایل یافتن به چیزی . (از اقرب الموارد از لسان ). || فاجر گردیدن . (منتهی الارب ). || ظفر یافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). جمع آن را برخی بُلاّن دانسته اند. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
بلل . [ ب ِ ل َ ] (ع اِ) صمغ گیاه عرفط. (ناظم الاطباء).
بلل . [ ب ُ ل َ] (ع اِ) تخم . (منتهی الارب ). بذر. (ذیل اقرب الموارد از قاموس ). || تخم ریزی . (منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) تری، نمناکی.
۳. (اسم ) نم.
دانشنامه عمومی
فهرست شهرهای فرانسه
۱ داده های فرانسه رودخانه و دریاچه و یخچال ها را در نظر نگرفته است > ۱ km² (۰٫۳۸۶ مایل مربع یا ۲۴۷ هکتار)
بلل ۲۹٫۸ کیلومترمربع مساحت و ۶۴۴ نفر جمعیت دارد و یکی از زیباترین روستاهای فرانسه است.