کلمه جو
صفحه اصلی

تطول

فرهنگ فارسی

( مصدر )۱ - فزونی جستن.۲ - سپاس نهادن .
رسن دراز که ستور را به علف و بندند و رسن که بدان پای ستوران بندند

فرهنگ معین

(تَ طَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - منت نهادن بر کسی . ۲ - فزونی جستن .

لغت نامه دهخدا

تطول . [ ت ِ وَ ] (ع اِ) رسن دراز که ستور را را به علف بندند و رسن که بدان پای ستوران بندند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


تطول. [ ت َ طَوْ وُ ] ( ع مص ) منت نهادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || فضل و فزونی نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فضل کردن. ( زوزنی ).

تطول. [ ت ِ وَ ] ( ع اِ ) رسن دراز که ستور را را به علف بندند و رسن که بدان پای ستوران بندند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

تطول . [ ت َ طَوْ وُ ] (ع مص ) منت نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فضل و فزونی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فضل کردن . (زوزنی ).


فرهنگ عمید

۱. فضل و فزونی نمودن.
۲. منت نهادن بر کسی.


کلمات دیگر: