unconditional(ly)
بلا شرط
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
غیر مشروط
مترادف و متضاد
مطلق، قطعی، غیر مشروط، فرض، بی شرط، بدون قید و شرط، غیر شرطی، بلا شرط
فرهنگ فارسی
بدون شرط بطور مطلق .
بدون شرط . بطور مطلق . بی قید و شرط . دربست . بی هیچ قید و شرط .
بدون شرط . بطور مطلق . بی قید و شرط . دربست . بی هیچ قید و شرط .
فرهنگ معین
(بِ شَ ) [ ع . ] (ق . ) بدون شرط ، به طور مطلق .
لغت نامه دهخدا
بلاشرط. [ ب ِ ش َ ] ( ع ق مرکب ) ( از: ب + لا ( نفی )+ شرط ). بدون شرط. بطور مطلق. ( فرهنگ فارسی معین ). بی قید و شرط. دربست. بی هیچ قید و شرط.
پیشنهاد کاربران
بطور حتم
کلمات دیگر: