کلمه جو
صفحه اصلی

دوشک

فرهنگ فارسی

( اسم ) توشک تشک .

فرهنگ معین

(شَ ) [ تر. ] (اِ. ) توشک ، تشک .

لغت نامه دهخدا

دوشک. [ دُ ش َ ] ( ترکی ، اِ ) توشک. بستر خواب و لحاف. ( ناظم الاطباء ). بستر و توشک. ( آنندراج ). شادگونه. نهالی. ( یادداشت مؤلف ). نهالی که برآن خوابند. ( لغت محلی شوشتر ). رجوع به توشک شود. || گلیم و بساط. ( ناظم الاطباء ). قالین. ( آنندراج ). فراش که برآن نشینند و آن کلمه فارسی است.( از اقرب الموارد ). || نمد را نیز گفته اند. ( لغت محلی شوشتر ). || بره. ( ناظم الاطباء ). || بزغاله. || گربه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). اما در این معنی صورتی از تشک است و آن هم مصحف پشک ( پوشک ) است. رجوع به پوشک شود.

فرهنگ عمید

نهالی، بستر، زیرانداز آکنده از پشم یا پنبه که روی زمین یا تختخواب می اندازند و بالای آن می خوابند، برخوابه.

گویش مازنی

/dooshak/ تشک

تشک


پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری به معنی
تشک
Do shak


کلمات دیگر: