کلمه جو
صفحه اصلی

دوس

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) پامال کردن چیزی را . ۲ - پست کردن . ۳ - صیقل دادن ( شمشیر و جز آن ) زدودن . ۴ - ( اسم ) پستی خواری .
جمع دائس یعنی زنگ زدایندگان .

فرهنگ معین

(دُ یا دَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) پامال کردن چیزی را. ۲ - پست کردن . ۳ - صیقل دادن (شمیشر و جز آن ). ۴ - زدودن . ۵ - (اِمص . ) پستی ، خواری .

لغت نامه دهخدا

دوس . (ریشه ٔ فعل ) ریشه ٔ مضارع دوسیدن به معنی چسبیدن . لصق و لزق . رجوع به دوسیدن شود.


دوس . (ع اِ) ج ِ دائس ؛ یعنی زنگ زدانیدگان . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به دائس شود.


دوس . [ دَ / دَ وَ ] (اِ) آب آهن تاب ؛ یعنی آبی که در آن آهن تافته شده اندازند. (ناظم الاطباء). ماء الحدید. (یادداشت مؤلف ). دوص .


دوس. ( ریشه فعل ) ریشه مضارع دوسیدن به معنی چسبیدن. لصق و لزق. رجوع به دوسیدن شود.

دوس. [دَ ] ( ع مص ) بپا کوفتن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مالیدن به زیرپا. ( لغت محلی شوشتر ). || نرم کردن گلی به پا. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). پامال کردن. ( غیاث ). به پای بخستن. ( تاج المصادر بیهقی ). || گل اندودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || مبالغه کردن درنزدیکی با زنی. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || زنگ زدودن و روشن کردن شمشیر و جز آن را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). چیزی را روشن کردن و صیقل نمودن. ( غیاث ) ( از آنندراج ). روشن کردن شمشیر و جز آن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || کوبیدن گندم و مانند آن را به پای. ( ناظم الاطباء ). خرمن کوفتن. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || خوار گردیدن. ( ناظم الاطباء ). || خوار گردانیدن. ( از اقرب الموارد ).

دوس. [ دَ ] ( ع اِمص ) خواری. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). خفیفیت. ( ناظم الاطباء ).

دوس. [ دَ / دَ وَ ] ( اِ ) آب آهن تاب ؛ یعنی آبی که در آن آهن تافته شده اندازند. ( ناظم الاطباء ). ماء الحدید. ( یادداشت مؤلف ). دوص.

دوس. ( اِ ) گچ و لاک. ( ناظم الاطباء ).

دوس. ( ع اِ ) ج ِ دائس ؛ یعنی زنگ زدانیدگان. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). رجوع به دائس شود.

دوس . (اِ) گچ و لاک . (ناظم الاطباء).


دوس . [ دَ ] (ع اِمص ) خواری . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). خفیفیت . (ناظم الاطباء).


دوس . [دَ ] (ع مص ) بپا کوفتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مالیدن به زیرپا. (لغت محلی شوشتر). || نرم کردن گلی به پا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). پامال کردن . (غیاث ). به پای بخستن . (تاج المصادر بیهقی ). || گل اندودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مبالغه کردن درنزدیکی با زنی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || زنگ زدودن و روشن کردن شمشیر و جز آن را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). چیزی را روشن کردن و صیقل نمودن . (غیاث ) (از آنندراج ). روشن کردن شمشیر و جز آن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || کوبیدن گندم و مانند آن را به پای . (ناظم الاطباء). خرمن کوفتن . (غیاث ) (آنندراج ) (از المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || خوار گردیدن . (ناظم الاطباء). || خوار گردانیدن . (از اقرب الموارد).


گویش مازنی

/davas/ بسته & دوست

بسته


دوست



کلمات دیگر: