teeth
تضاریس
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
زمينه , عوارض زمين , زمين , ناحيه , نوع زمين
فرهنگ فارسی
( مصدر اسم ) جمع تضریس.۱ - دندانه ها . ۲ - چیزهای دندانه دار . ۳ - یا تضاریس ساحلی . بریدگیهای ساحلی مانند خلیج دماغه شبه جزیره و مانند آن .
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ تضریس . چیزهای دندانه دار.
فرهنگ عمید
= تضریس
تضریس#NAME?
پیشنهاد کاربران
از ضرس به معنای دندان. بریدگی. کنگرگی. دندان دندانگی. کنگره داری. بریدگی. تو رفتگی و بیرون آمدگی چون ارّه و سوهان.
کلمات دیگر: