ارقاء
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ارقاء. [ اَ رِق ْ قا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ رقیق. بندگان. مملوکان : نخاس... کنیزکی را بر دیگری مزیّت میدهد و چون از وی وجه رجحان و مزیّت این بر آن میطلبیم آنچ بکثرت دربت و طول ممارست از مزاولت بیع و شراء دواب و ارقّاء بذوق یافته است در عبارت نمیتواند آورد. ( المعجم چ طهران ص 338 ).
ارقاء. [ اَ رِق ْ قا ] (ع ص ، اِ) ج ِ رقیق . بندگان . مملوکان : نخاس ... کنیزکی را بر دیگری مزیّت میدهد و چون از وی وجه رجحان و مزیّت این بر آن میطلبیم آنچ بکثرت دربت و طول ممارست از مزاولت بیع و شراء دواب ّ و ارقّاء بذوق یافته است در عبارت نمیتواند آورد. (المعجم چ طهران ص 338).
ارقاء. [ اِ ] (ع مص ) خشک و ساکن گردانیدن اشک را. (منتهی الأرب ). واایستادن خون و اشک . (تاج المصادر بیهقی ). استادن اشک و خون . (زوزنی ). || ارقاء عَرَق ؛ برداشتن خوی . || ابوالشرف ناصح بن ظفربن سعد منشی جرفادقانی ، مترجم تاریخ یمینی ، ارقاء را به معنی بلند گردانیدن و ارتقاء دادن آورده است : شیخ ابوالحسین عتبی در ترتیب و تمشیت کار و اعلای دَرَجت و ارقای مرتبت او جدّ بلیغ نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 51). در حسن ایثار و لطف اصطناع و تدریج مکانت و ارقای مرتبت او میفزود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 397 نسخه ٔ چاپی و نسخه ٔ خطی ).