مرد زن مرده
ارمل
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
مرد بی زن، مردی که زنش مرده یاطلاق گرفته، ونیزبه معنی مسکین ومحتاج وبیچاره
( صفت ) ۱ - مرد بی زن مرد عزب مرد زن مرده بیو. بدبخت و فقیر . ۲ - محتاج درویش و بیچاره مرد بی توشه مفلس مسکین . جمع : ارامل و ارامیل و ارامله .
( صفت ) ۱ - مرد بی زن مرد عزب مرد زن مرده بیو. بدبخت و فقیر . ۲ - محتاج درویش و بیچاره مرد بی توشه مفلس مسکین . جمع : ارامل و ارامیل و ارامله .
فرهنگ معین
(اَ مَ ) [ ع . ارملة ] (ص . ) ۱ - مجرد، مرد بی زن . ۲ - تهی دست .
لغت نامه دهخدا
ارمل . [ اَ م َ ] (ع ص ) مرد بی زن . (منتهی الأرب ) (شمس اللغات ). عزب یا زن مرده . || بیوه ٔ بدبخت و فقیر. || محتاج و درویش و بیچاره . (منتهی الأرب ). مرد بی توشه . مسکین . (آنندراج ). مفلس . ج ، اَرامل ، اَرامیل ، اَراملة. (منتهی الأرب ). || سال کم باران . (کنزاللغات ). سال کم نفع. (منتهی الأرب ). || سال بی باران . (منتهی الأرب ). || گوسپند که چهار دست و پای او سپید باشد. (کنزاللغات ).
ارمل . [ اَ م ُ ] (ع اِ) ج ِ رَمْل .
ارمل. [ اَ م َ ] ( ع ص ) مرد بی زن. ( منتهی الأرب ) ( شمس اللغات ). عزب یا زن مرده. || بیوه بدبخت و فقیر. || محتاج و درویش و بیچاره. ( منتهی الأرب ). مرد بی توشه. مسکین. ( آنندراج ). مفلس. ج ، اَرامل ، اَرامیل ، اَراملة. ( منتهی الأرب ). || سال کم باران. ( کنزاللغات ). سال کم نفع. ( منتهی الأرب ). || سال بی باران. ( منتهی الأرب ). || گوسپند که چهار دست و پای او سپید باشد. ( کنزاللغات ).
ارمل. [ اَ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ رَمْل.
ارمل. [ اَ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ رَمْل.
کلمات دیگر: