کلمه جو
صفحه اصلی

شیش

مترادف و متضاد

six ()
شش، شیش، ششمین، شماره شش

فرهنگ فارسی

نوع پستی از خرما خرمای دانه سخت و نا کرده .

لغت نامه دهخدا

شیش . (اِخ ) ابن قیس بن جریح . ممدوح حطیئه ٔ شاعر است . (یادداشت مؤلف ).


شیش. ( عدد، ص ، اِ ) شش ( در ترکیب شیشه بندان ، مهمانی شب ششم تازه مولود ). ( یادداشت مؤلف ). امروزه در تداول عامه تهرانیان نیز «شش » را غالباً «شیش » تلفظ کنند.

شیش. ( اِ ) شوش. شوشه. شاخ تر و باریک درخت. ترکه. ( یادداشت مؤلف ).

شیش. ( ع اِ ) نوع پستی از خرما. ( ناظم الاطباء ). خرمایی کم حلاوت که هسته سخت نکند، و به قول ابوحنیفه آن فارسی است. ( یادداشت مؤلف ). شیشاء. شیص. شیصاء. خرمابن. کابوسک. ( مهذب الاسماء ). لغتی است در شیشاء و شیص و شیصاء. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). خرمای دانه سخت ناکرده. ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

شیش. ( اِخ ) ابن قیس بن جریح. ممدوح حطیئه شاعر است. ( یادداشت مؤلف ).

شیش . (اِ) شوش . شوشه . شاخ تر و باریک درخت . ترکه . (یادداشت مؤلف ).


شیش . (ع اِ) نوع پستی از خرما. (ناظم الاطباء). خرمایی کم حلاوت که هسته سخت نکند، و به قول ابوحنیفه آن فارسی است . (یادداشت مؤلف ). شیشاء. شیص . شیصاء. خرمابن . کابوسک . (مهذب الاسماء). لغتی است در شیشاء و شیص و شیصاء. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). خرمای دانه سخت ناکرده . (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


شیش . (عدد، ص ، اِ) شش (در ترکیب شیشه بندان ، مهمانی شب ششم تازه مولود). (یادداشت مؤلف ). امروزه در تداول عامه ٔ تهرانیان نیز «شش » را غالباً «شیش » تلفظ کنند.


گویش مازنی

/shish/ ترکه - شاخه های خشک و نازک توت که پس از پرورش کرم ابریشم در انبار باقی ماند ۳چوب قیم لوبیا و & شش عدد شش

۱ترکه ۲شاخه های خشک و نازک توت که پس از پرورش کرم ابریشم ...


شش عدد شش


پیشنهاد کاربران

شیش در زبان تبری ( مازنی ) به معنای ترکه و نیز به معنای چوبی است که بلند و نازک باشد.

شیش به معنای ترکه شیش دار درخت بید

شیش ( Şiş ) : در زبان ترکی به معنی سیخ


کلمات دیگر: