اندازه گیر
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
متر , مقیاس
مترادف و متضاد
درجه، وثیقه، اندازه، مبارزه طلبی، گرو، اندازه گیر، وسیله اندازه گیری
درجه، وثیقه، اندازه، پیمانه، معیار، مقیاس، گرو، اندازه گیر، وسیله اندازه گیری، مصرف سنج
نظم، اندازه، مقیاس، اندازه گیر، وسیله اندازه گیری، مصرف سنج، وزن شعر، متر، کنتور
فرهنگ فارسی
قیاس کننده و شمارنده که در این زمان به مهندس مشهور است .
لغت نامه دهخدا
اندازه گیر. [ اَ زَ / زِ ] ( نف مرکب ) قیاس کننده و شمارنده که در این زمان بمهندس مشهور است. ( آنندراج ). مهندس. ( دهار ). مهندز. ( یادداشت مؤلف ) :
مساحت گران داشت اندازه گیر
بر آن شغل بگماشته صد دلیر.
صفتهای او را کند دلپذیر.
مساحت گران داشت اندازه گیر
بر آن شغل بگماشته صد دلیر.
نظامی.
از آن خوبتر دید کاندازه گیرصفتهای او را کند دلپذیر.
نظامی.
|| تخمین کننده و حدس زننده. ( ناظم الاطباء ).واژه نامه بختیاریکا
گز کن؛ پِینا
پیشنهاد کاربران
اندازه گیر ( مدل گیر ) [ اصطلاح کفاشی]: استا کاری که از هنر پستایی پیش کاری و تقریبا همه هنرهای کفش آگاه است و تجربه و خلاقیت زیادی در طراحی دارد. به همین صورت با خلاقیت، سلیقه بازار، جنس چرم و مدل زیره اثری از خود ابداع می کند.
کلمات دیگر: