تهیگاه صقل یا آنچه میان سرسرین و کوتاه ترین استخوان پهلو است .
سقل
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سقل. [ س َ ق ِ ] ( ع ص ) مرد لاغرمیان. || اسب نزار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).
سقل. [ س َ ] ( ع مص ) زدودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). بزداییدن. ( المصادر زوزنی ).
سقل. [ س ُ ] ( ع اِ ) تهیگاه. صُقْل. رجوع به صُقْل شود. || آنچه میان سر سرین و کوتاه ترین استخوان پهلو است. لغتی است در صُقْل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به صُقْل شود.
سقل. [ س َ ] ( ع مص ) زدودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). بزداییدن. ( المصادر زوزنی ).
سقل. [ س ُ ] ( ع اِ ) تهیگاه. صُقْل. رجوع به صُقْل شود. || آنچه میان سر سرین و کوتاه ترین استخوان پهلو است. لغتی است در صُقْل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به صُقْل شود.
سقل . [ س َ ] (ع مص ) زدودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). بزداییدن . (المصادر زوزنی ).
سقل . [ س َ ق ِ ] (ع ص ) مرد لاغرمیان . || اسب نزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
سقل . [ س ُ ] (ع اِ) تهیگاه . صُقْل . رجوع به صُقْل شود. || آنچه میان سر سرین و کوتاه ترین استخوان پهلو است . لغتی است در صُقْل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به صُقْل شود.
گویش مازنی
/saghal/ آهنگر – چلنگر & سیخونک
آهنگر – چلنگر
سیخونک
پیشنهاد کاربران
سقل ( سَ قَّ ) [ تر. ] ( اِمر. ) در زبان ترکی همان موی صورت یا ریش فارسی است . آق سقل یعنی ریش سفید. آق یعنی سفید سقل یعنی ریش.
در اکثر روستاهای خراسان رضوی نام بیماری تب خال را سِقل میگویند
در لری یعنی سر بزرگ کسی که حرکات و کارهاش بزرگتر از سنشه بش میگن سَقَل سر گَپ
کلمات دیگر: