نام دهی است در جنوب حلب و بین آندو و به اندازه یک روزه راه است و بعد از آن آبادانی نیست .
اندرین
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
اندرین. [ اَ دَ ] ( اِخ ) نام دهی است در جنوب حلب و بین آندو باندازه یک روز راه است و بعد ازآن آبادانی نیست. اندرین در این روزگار ( روزگار صاحب معجم البلدان = اوایل قرن هفتم ) ویران است و فقط بقیه دو دیوار در آن دیده میشود و شعر عمروبن کلثوم :
الاهبی بصحنک فاصبحینا
ولاتبقی خمور الاندرینا
مربوط به همین اندرین است. صاحب کتاب العین گفته اندرین جمع اندری است و اندری جوانانی اند که از جای پراکنده گرد می آیند.ازهری گفته اندر دهی است در شام و در آن درختان مو باشد و جمع آن اندرین است و خمورالاندرین در شعر ابن کلثوم گویا اشاره بدین مطلب باشد. ( از معجم البلدان ).و رجوع بهمین کتاب و اندری شود. || شهری در بین النهرین. ( ناظم الاطباء ).
الاهبی بصحنک فاصبحینا
ولاتبقی خمور الاندرینا
مربوط به همین اندرین است. صاحب کتاب العین گفته اندرین جمع اندری است و اندری جوانانی اند که از جای پراکنده گرد می آیند.ازهری گفته اندر دهی است در شام و در آن درختان مو باشد و جمع آن اندرین است و خمورالاندرین در شعر ابن کلثوم گویا اشاره بدین مطلب باشد. ( از معجم البلدان ).و رجوع بهمین کتاب و اندری شود. || شهری در بین النهرین. ( ناظم الاطباء ).
واژه نامه بختیاریکا
( اَندِرین ) اندرون؛ داخل؛ درون؛ داخل؛ تو؛ اندر
( اَندِرین ) محتویات دل؛ دل؛ قلب
( اَندِرین ) محتویات دل؛ دل؛ قلب
کلمات دیگر: