کلمه جو
صفحه اصلی

میرک

فرهنگ فارسی

بود و از سبک وی در نقاشی پیروی میکرد. آثار زیبایی از او به یادگار مانده است که پرده [ مجنون در میان وحوش ] از جمله آنهاست . ده دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج استان کردستان . در ۳۶ کیلومتری
هروی میرزا میرک هروی از گویندگان قرن نهم و دهم هجری و وزیر بدری میرزا بدیع الزمان و در انشا و خط نسخ بی مانند بود .

لغت نامه دهخدا

میرک . [ رَ ] (اِ مصغر) میر کوچک . امیر کوچک . فرمانروایی که زیردست فرماندهی دیگر است . || نام و لقبی از نامها و القاب ایرانی . لقب گونه ای بوده است . (یادداشت مؤلف ). و ظاهراً «ک » در آخر میر نشانه ٔ تحبیب و یا تفخیم است : امیر خراسان حاجبی را فرمان داد که رو میرکان سنجری را گوی [ یعنی طاهر حمدوی و محمد حمدون نبیره ٔ مرزبان را ] تا گوی زنند. (تاریخ سیستان ).


میرک . [ رَ ] (اِخ ) آقامیرک اصفهانی از نقاشان و هنرمندان دوره ٔ صفوی .وی شاگرد کمال الدین بهزاد بود و از سبک وی در نقاشی پیروی می کرد. آثار زیبائی از او به یادگار مانده است که پرده ٔ (مجنون در میان وحوش ) از جمله ٔ آنهاست . صاحب قاموس الاعلام ترکی بیت زیر را از او آورده است :
دو هفته شد که ندیدم مه دو هفته ٔ خود را
کجاروم به که گویم غم نهفته ٔ خود را.
ورجوع به فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود.


میرک . [ رَ ] (اِخ ) از شاعران پارسی گوی هند و از مردم تهتهه بود و بیت زیر از اوست :
با طالع ناساز چه سازیم که یک بار
دستی بفشاندیم و سبویی بشکستیم .

(از قاموس الاعلام ترکی ).



میرک . [ رَ ] (اِخ ) از شاعران قرن نهم و دهم هجری (در سال 928 هَ . ق . زنده بوده ). در ایام حکومت زینل خان وزیر یک قلمه ٔ خراسان بود. بیت زیر از اوست :
مهی کز نشأت خوبی نمی داند ز سر پا را
کجا داند غم عشق سراندازان شیدا را.

(از مجالس النفائس ص 170).



میرک . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار، واقع در 28 هزارگزی خاور بیجار با 400 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).


میرک . [ رَ ] (اِخ ) شیرازی . مولانا میرک شیرازی از شعرای قرن نهم هجری از مردم شیراز است به قصد سیر و سیاحت به خراسان آمد و پس از چندی به زادگاه خویش برگشت . بیت زیر از اوست :
جانا مباش در پی آزار و کین همه
کاین عالم خراب نیرزد بدین همه .

(از مجالس النفائس ص 121).



میرک . [ رَ ] (اِخ ) هروی . میرزا میرک هروی از گویندگان قرن نهم و دهم هجری و وزیر بدری میرزا بدیعالزمان و در انشا و خط نسخ بی مانند بود. به سال 932 هَ . ق . درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).


میرک . [ رَ ] (اِخ ) یا میرزا میرک سبزواری از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری بود و به سیر و سیاحت بسیار پرداخت و به هندوستان نیز سفر کرد. بیت زیر از اوست :
خضرگاهی خود نماییها به مردم می کند
یافت هرکس دوستی خود را چرا گم می کند؟

(از قاموس الاعلام ترکی ).



میرک . [ رَ ] (اِخ ) یا میرزا میرک . رجوع به احمد (میرزا میرک ...) شود.


میرک .[ رَ ] (اِخ ) محمد بدخشی . رجوع به محمد میرک شود.


میرک. [ رَ ] ( اِ مصغر ) میر کوچک. امیر کوچک. فرمانروایی که زیردست فرماندهی دیگر است. || نام و لقبی از نامها و القاب ایرانی. لقب گونه ای بوده است. ( یادداشت مؤلف ). و ظاهراً «ک » در آخر میر نشانه تحبیب و یا تفخیم است : امیر خراسان حاجبی را فرمان داد که رو میرکان سنجری را گوی [ یعنی طاهر حمدوی و محمد حمدون نبیره مرزبان را ] تا گوی زنند. ( تاریخ سیستان ).

میرک. [ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار، واقع در 28 هزارگزی خاور بیجار با 400 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

میرک. [ رَ ] ( اِخ ) از شاعران قرن نهم و دهم هجری ( در سال 928 هَ. ق. زنده بوده ). در ایام حکومت زینل خان وزیر یک قلمه خراسان بود. بیت زیر از اوست :
مهی کز نشأت خوبی نمی داند ز سر پا را
کجا داند غم عشق سراندازان شیدا را.
( از مجالس النفائس ص 170 ).

میرک. [ رَ ] ( اِخ ) از شاعران پارسی گوی هند و از مردم تهتهه بود و بیت زیر از اوست :
با طالع ناساز چه سازیم که یک بار
دستی بفشاندیم و سبویی بشکستیم.
( از قاموس الاعلام ترکی ).

میرک. [ رَ ] ( اِخ ) آقامیرک اصفهانی از نقاشان و هنرمندان دوره صفوی.وی شاگرد کمال الدین بهزاد بود و از سبک وی در نقاشی پیروی می کرد. آثار زیبائی از او به یادگار مانده است که پرده ( مجنون در میان وحوش ) از جمله آنهاست. صاحب قاموس الاعلام ترکی بیت زیر را از او آورده است :
دو هفته شد که ندیدم مه دو هفته خود را
کجاروم به که گویم غم نهفته خود را.
ورجوع به فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود.

میرک. [ رَ ] ( اِخ ) شیرازی. مولانا میرک شیرازی از شعرای قرن نهم هجری از مردم شیراز است به قصد سیر و سیاحت به خراسان آمد و پس از چندی به زادگاه خویش برگشت. بیت زیر از اوست :
جانا مباش در پی آزار و کین همه
کاین عالم خراب نیرزد بدین همه.
( از مجالس النفائس ص 121 ).

میرک.[ رَ ] ( اِخ ) محمد بدخشی. رجوع به محمد میرک شود.

میرک. [ رَ ] ( اِخ ) یا میرزا میرک. رجوع به احمد ( میرزا میرک... ) شود.

میرک. [ رَ ] ( اِخ ) یا میرزا میرک سبزواری از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری بود و به سیر و سیاحت بسیار پرداخت و به هندوستان نیز سفر کرد. بیت زیر از اوست :

دانشنامه عمومی

میرَک به معنی میر کوچک، امیر کوچک و فرمانروایی است که زیردست فرماندهی دیگر است. میرک از نام ها و القاب ایرانی است.
کاربردهای نام میرَک:
مجموعه تپه های میرک از آثار باستانی استان سمنان
آقا میرک یا میرجلال الدین اصفهانی از نگارگران صاحب نام مکتب صفوی یا مکتب تبریز دوم
میرک نقاش یا روح الله میرک از نگارگران سده نهم هجری
میرک (بیجار) نام روستایی در بیجار
هنرستان هنرهای زیبا میرک نام هنرستانی در تبریز

گویش مازنی

/mirek/ ریز و کوچک

ریز و کوچک



کلمات دیگر: