جور بودن
فارسی به انگلیسی
comport, match
فارسی به عربی
التزم به , موافقة
مترادف و متضاد
تطابق، توافق، سازش، موافقت، متفق بودن، وفق، متابعت، جور بودن
جور بودن، تحمل کردن، در برداشتن، حامل بودن
وفا کردن، متفق بودن، جور بودن، چسبیدن، پیوستن، وفادار ماندن، هواخواه بودن، طرفدار بودن، توافق داشتن، بهم چسبیده بودن
پیشنهاد کاربران
جور بودن:ساز گار بودن , به هم آمدن ،
( ( پدر سهراب گفته بود یا پدر بزرگ یا جدش که :"دستگیره باید با در و در باید با خانه و خانه باید با صاحب خانه جور باشد . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 242. ) )
( ( پدر سهراب گفته بود یا پدر بزرگ یا جدش که :"دستگیره باید با در و در باید با خانه و خانه باید با صاحب خانه جور باشد . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 242. ) )
کلمات دیگر: