بخو شکال یا ریسمانی که بر پای گنجشگ بندند .
شگل
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شگل. [ ش َ گ َ / ش َ گ ُ ] ( اِ ) طابع. مهر خرمن از ماده سیگلیوم . ( یادداشت مؤلف ). دَج. رجوع به دج شود.
شگل. [ ش ِ گ ِ ] ( اِ ) چداری کوچک که دو دست اسب و استر را بدان محکم بندند. ( برهان ). بخو. شکال. رجوع به شکال شود. || ریسمانی که بر پای گنجشگ بندند. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ).
شگل. [ ش ِ گ ِ ] ( اِ ) چداری کوچک که دو دست اسب و استر را بدان محکم بندند. ( برهان ). بخو. شکال. رجوع به شکال شود. || ریسمانی که بر پای گنجشگ بندند. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ).
شگل . [ ش َ گ َ / ش َ گ ُ ] (اِ) طابع. مهر خرمن از ماده ٔ سیگلیوم . (یادداشت مؤلف ). دَج . رجوع به دج شود.
شگل . [ ش ِ گ ِ ] (اِ) چداری کوچک که دو دست اسب و استر را بدان محکم بندند. (برهان ). بخو. شکال . رجوع به شکال شود. || ریسمانی که بر پای گنجشگ بندند. (ناظم الاطباء) (برهان ).
واژه نامه بختیاریکا
( شُگُل * ) عیش و نوش
پیشنهاد کاربران
شِگل:[اصطلاح صید ] حلقه ای فلزی جهت گذراندن طناب درون آن.
shackle
کلمات دیگر: