کلمه جو
صفحه اصلی

ابتکار کردن

فارسی به انگلیسی

innovate

فارسی به عربی

مستهل

مترادف و متضاد

initiate (فعل)
اغاز کردن، وارد کردن، ابتکار کردن، بنیاد نهادن، تازه وارد کردن، نخستین قدم را برداشتن

excogitate (فعل)
اندیشیدن، از خود در آوردن، ابتکار کردن، ابداع کردن

schematize (فعل)
ابتکار کردن، به صورت برنامه در اوردن، طرح یا نقشهای تهیه کردن


کلمات دیگر: