کلمه جو
صفحه اصلی

جخو

لغت نامه دهخدا

جخو. [ ج َخ ْوْ ] ( ع مص ) سرنگون کردن کوزه. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || خاک را با پا بباد دادن در راه رفتن. ( از ذیل اقرب الموارد ). || فراخی پوست و استرخاء آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ). فراخی پوست. ( ذیل اقرب الموارد از لسان ). || لاغری ران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ).

جخو. [ ] ( اِ ) خارپشت. داروا( ؟ ). ( فرهنگ اسدی ). رادرا. ( حاشیه مؤلف بر فرهنگ اسدی ). تشی. مرنگو. بیهن. کوله. ( فرهنگ اسدی ). || سکنه. ( فرهنگ اسدی ).

جخو. [ ] (اِ) خارپشت . داروا(؟). (فرهنگ اسدی ). رادرا. (حاشیه ٔ مؤلف بر فرهنگ اسدی ). تشی . مرنگو. بیهن . کوله . (فرهنگ اسدی ). || سکنه . (فرهنگ اسدی ).


جخو. [ ج َخ ْوْ ] (ع مص ) سرنگون کردن کوزه . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || خاک را با پا بباد دادن در راه رفتن . (از ذیل اقرب الموارد). || فراخی پوست و استرخاء آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). فراخی پوست . (ذیل اقرب الموارد از لسان ). || لاغری ران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط).


گویش مازنی

/jeKho/ روانداز – لحاف

روانداز – لحاف



کلمات دیگر: