کلمه جو
صفحه اصلی

جرجر

فرهنگ فارسی

( اسم ) باقلا
نام کوهی است که از طرف مشرق الجزایر

لغت نامه دهخدا

جرجر. [ ج َ ج َ ] ( ع اِ ) خرمن کوب آهنی. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || گردون. ( مهذب الاسماء ). || باقلا. جَرجَر. ( متن اللغة ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تره تیزک. اللغة ). جرجیر. ( از متن اللغة ). || نخود. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( ناظ-م الاطب-اء ). جِرجِر.( منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). || شکاف شکاف زیرا که جر شکاف هر چیز است عموماً و شکاف زمین مثل آب کند خصوصاً. ( آنندراج ) :
آیینه حسود ترا موریانه خورد
نی نی که کرد صورت او جرجر آینه.
باقر کاشی ( از آنندراج ).

جرجر. [ ج ِ ج ِ ] ( ع اِ ) نخود. || باقلا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). باقلای صغیر. ( یادداشت مؤلف ).جَرجَر. ( منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ).
- جرجر مصری ؛ ترمس. ج ، جراجر. ( یادداشت مؤلف ).
|| شتر بسیارآواز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تره تیزک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). جرجیر. ( ازمنتهی الارب ) ( متن اللغة ). شکاعی. ( مهذب الاسماء ).

جرجر. [ ج ِ ج ِ ] ( اِ صوت ) در تداول عامه صدای پاره کردن کاغذ. ( یادداشت مؤلف ). آواز دریدن کاغذ و جامه آهاردار. حکایت صوت پاره کردن کاغذ یا جامه. نام آواز دریده شدن پیاپی کاغذ و پارچه و مانند آن. ( یادداشت مؤلف ).
- جرجرکردن ؛ پاره کردن. تکه تکه کردن.

جرجر. [ ج ِ ج ِ ] ( اِ ) وزن دوثلث مثقال. ( یادداشت مؤلف از مفاتیح ).

جرجر. [ ج ُ ج ُ ] ( ع اِ ) الجرجر من الابل ؛ شتر بسیارآواز. ( از متن اللغة ).

جرجر. [ ج ُ ج ُ] ( اِ ) جرجرمصری. رجوع به جرجرمصری شود. ( از دزی )

جرجر. [ ج ُ ج ُ ] ( اِخ ) نام کوهی است که از طرف مشرق الجزایر. ( الجزیره ، پایتخت الجزایر ) بسوی شهر «بجایه » کشیده شده است. ارتفاع آن 2300 متر میباشد. ساکنان آن از قبایل بربرند. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).

جرجر. [ ج َ ج َ ] (ع اِ) خرمن کوب آهنی . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || گردون . (مهذب الاسماء). || باقلا. جَرجَر. (متن اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تره تیزک . اللغة). جرجیر. (از متن اللغة). || نخود. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظ-م الاطب-اء). جِرجِر.(منتهی الارب ) (متن اللغة) (ناظم الاطباء). || شکاف شکاف زیرا که جر شکاف هر چیز است عموماً و شکاف زمین مثل آب کند خصوصاً. (آنندراج ) :
آیینه ٔ حسود ترا موریانه خورد
نی نی که کرد صورت او جرجر آینه .

باقر کاشی (از آنندراج ).



جرجر. [ ج ِ ج ِ ] (اِ صوت ) در تداول عامه صدای پاره کردن کاغذ. (یادداشت مؤلف ). آواز دریدن کاغذ و جامه ٔ آهاردار. حکایت صوت پاره کردن کاغذ یا جامه . نام آواز دریده شدن پیاپی کاغذ و پارچه و مانند آن . (یادداشت مؤلف ).
- جرجرکردن ؛ پاره کردن . تکه تکه کردن .


جرجر. [ ج ِ ج ِ ] (اِ) وزن دوثلث مثقال . (یادداشت مؤلف از مفاتیح ).


جرجر. [ ج ِ ج ِ ] (ع اِ) نخود. || باقلا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء). باقلای صغیر. (یادداشت مؤلف ).جَرجَر. (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد).
- جرجر مصری ؛ ترمس . ج ، جراجر. (یادداشت مؤلف ).
|| شتر بسیارآواز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تره تیزک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). جرجیر. (ازمنتهی الارب ) (متن اللغة). شکاعی . (مهذب الاسماء).


جرجر. [ ج ُ ج ُ ] (اِخ ) نام کوهی است که از طرف مشرق الجزایر. (الجزیره ، پایتخت الجزایر) بسوی شهر «بجایه » کشیده شده است . ارتفاع آن 2300 متر میباشد. ساکنان آن از قبایل بربرند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).


جرجر. [ ج ُ ج ُ ] (ع اِ) الجرجر من الابل ؛ شتر بسیارآواز. (از متن اللغة).


جرجر. [ ج ُ ج ُ] (اِ) جرجرمصری . رجوع به جرجرمصری شود. (از دزی )


فرهنگ عمید

صدای پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه، و امثال آن ها.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۳°۱۲′۵۶″ شمالی ۴۸°۵۳′۲۷″ شرقی / ۳۳٫۲۱۵۵۶°شمالی ۴۸٫۸۹۰۸۳°شرقی / 33.21556; 48.89083
فهرست روستاهای ایران
جرجر، روستایی از توابع بخش پاپی شهرستان خرم آباد در استان لرستان ایران است.
این روستا در دهستان سپیددشت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۰۰ نفر (۱۷خانوار) بوده است.


گویش مازنی

/jerjer/ سنجاقک - صدای جیرجیرک ۳صدای چوب

۱سنجاقک ۲صدای جیرجیرک ۳صدای چوب


پیشنهاد کاربران

جُرجُر/در گویش شهرستان بهاباد ۱ - جرجر حلق و گلو به معنای خارش حلق و گلو است که عموما با سرفه کردن سعی در رفع آن می شود اما زمان کوتاهی نمی گذرد که مجددا باید این کار را تکرار کند اما با خوردن مایعات، خصوصا مایعات گرم و ملین می تواند مدت طولانی تری از شر آن خلاص شود علت جرجر کردن گلو می تواند سرما خوردگی و آنفولانزا یا بر اثر نزله باشد ۲ - جرجر کردن برای بیان تکان خوردن چیزی چون حشراتی مانند عقرب، هزارپا و غیره در لباسی که بر تن است استفاده می شود که در این وضعیت فرد سعی می کند خودش را به جای تنهایی برساند تا با درآوردن لباس از علت آن سر درآورد که ممکن است بعضا به قول معروف خیالاتی شده باشد.


کلمات دیگر: