ltalian millet
جاورس
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
جاورس. [ وَ ] ( اِخ ) قریه ای است از قرای بلوک عورفان از بلوکات هرات در شمال رود هری رود واقع و متصل ببلوک انجیل. خیابانی در آن حدود است که مقابر بزرگان در آن بسیار است. ( از مرآت البلدان ج 4 ص 131 ).
جاورس. [ وَ ] ( اِ ) نوعی از غله باشد. ( آنندراج ). معرب گاورس. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).گاورس. ( مهذب الاسماء ). معرب گاورس است که ارژن باشد. ( منتهی الارب ). معرب گاورس و آن غیر ارزن است که ذرت باشد. ( یادداشت مؤلف ). جاورش کنخرس. رجوع به لکلرک در شرح کلمه عشرق و رجوع به جاورش شود. و آن سه نوع است یکنوع دخن گویند و بپارسی ارزن گویند بشیرازی الم و یکنوع جاورس هندی خوانند و آن ذرتست و بپارسی گاورس و بشیرازی کال خوانند و طبیعت آن سرد است در اول ، خشک است در سیم لطیف بود در همه حالها بهتر ازارزن بود و گویند سرد و خشک است در سیم و قابض بود و مجفف بغیرلذع ، شکم ببندد و بول راند، خون بد از وی متولد شود و دیر هضم شود و غذائی اندک تر از مجموع حبوب دهد که از ایشان نان پزند و بچه بیندازند و مصلح وی آن است که با شیر تازه پزند و با آب سبوس و روغن بادام یا روغن کاو یا روغن کنجد و حلوای چرب از پس آن خورند و بدل وی در شکم بستن برنج بود. ( اختیارات بدیعی ). رجوع به تحفه حکیم مؤمن و بحر الجواهر و نزهةالقلوب و تذکره ضریر انطاکی شود: جریبی از جاورس در همه رساتیق قم چهارده درهم. ( تاریخ قم ص 112 ).
جاورس . [ وَ ] (اِ) نوعی از غله باشد. (آنندراج ). معرب گاورس . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).گاورس . (مهذب الاسماء). معرب گاورس است که ارژن باشد. (منتهی الارب ). معرب گاورس و آن غیر ارزن است که ذرت باشد. (یادداشت مؤلف ). جاورش کنخرس . رجوع به لکلرک در شرح کلمه ٔ عشرق و رجوع به جاورش شود. و آن سه نوع است یکنوع دخن گویند و بپارسی ارزن گویند بشیرازی الم و یکنوع جاورس هندی خوانند و آن ذرتست و بپارسی گاورس و بشیرازی کال خوانند و طبیعت آن سرد است در اول ، خشک است در سیم لطیف بود در همه ٔ حالها بهتر ازارزن بود و گویند سرد و خشک است در سیم و قابض بود و مجفف بغیرلذع ، شکم ببندد و بول راند، خون بد از وی متولد شود و دیر هضم شود و غذائی اندک تر از مجموع حبوب دهد که از ایشان نان پزند و بچه بیندازند و مصلح وی آن است که با شیر تازه پزند و با آب سبوس و روغن بادام یا روغن کاو یا روغن کنجد و حلوای چرب از پس آن خورند و بدل وی در شکم بستن برنج بود. (اختیارات بدیعی ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و بحر الجواهر و نزهةالقلوب و تذکره ٔ ضریر انطاکی شود: جریبی از جاورس در همه ٔ رساتیق قم چهارده درهم . (تاریخ قم ص 112).
جاورس . [ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اسفندقه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت . در 120 هزارگزی جنوب ساردوئیه و 10 هزارگزی شمال راه فرعی بافت جیرفت واقع شده و 4 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
جاورس . [ وَ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بلوک عورفان از بلوکات هرات در شمال رود هری رود واقع و متصل ببلوک انجیل . خیابانی در آن حدود است که مقابر بزرگان در آن بسیار است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 131).
فرهنگ عمید
گاورس#NAME?
گویش مازنی
گاورس:گرس ارزن زرد