کلمه جو
صفحه اصلی

پاشاندن

فارسی به انگلیسی

disperse, spread, strew, to scatter about

to scatter about


disperse, spread, strew


فرهنگ عمید

پراکنده ساختن چیزی از بذر، دانه، خاک، آب، و امثال آن ها، پاشیدن.

واژه نامه بختیاریکا

( پاشاندن ( دانه بر زمین ) ) تفگنیدِن؛ تیفکنیدن


کلمات دیگر: