کلمه جو
صفحه اصلی

بار جستن

لغت نامه دهخدا

بار جستن. [ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) رخصت یافتن. اجازت گرفتن برای دخول بنزد شاه یا امیری :
بر درگهش نشسته بزرگان و مهتران
ازبهر بار جستن و بر ما گشاده در.
فرخی.


کلمات دیگر: